جدول جو
جدول جو

معنی مات کردن - جستجوی لغت در جدول جو

مات کردن
(نَ / نِ دَ)
سرگشته و حیران کردن و مشوش نمودن. (ناظم الاطباء). مبهوت کردن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، مغلوب کردن و بیچاره نمودن شاه شطرنج. (ناظم الاطباء). بردن از حریف در شطرنج. شاه شطرنج را از هرنوع حرکت بازداشتن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
مات کردن
((کَ دَ))
سرگردان کردن، مغلوب کردن شاه در بازی شط رنج
تصویری از مات کردن
تصویر مات کردن
فرهنگ فارسی معین
مات کردن
به تعجب واداشتن، شگفت زده کردن، مبهوت کردن، بهت زده کردن، حیران کردن، حیرت زده کردن، متحیر کردن، سرگردان کردن، عاجز کردن، درمانده کردن، در تنگنا قرار دادن (حریف) ، از حرکت بازداشتن (مهره شاه حریف درشطرنج) ، شهمات
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ماچ کردن
تصویر ماچ کردن
بوسیدن، بوسه زدن، بوسه گرفتن
فرهنگ فارسی عمید
(شُ کَ دَ)
مست گردانیدن. سبب مستی شدن. کسی را مستی دادن. سکر آوردن. اسکار. ترنیح. انزاف:
مست کردت آز دنیا لاجرم
چون شدی هشیار ماندی مستمند.
ناصرخسرو.
عقل و سخن مر ترا به کار کی آید
چون تو همی مست کرده ای دل هشیار.
ناصرخسرو.
گفت ایزد جان مارا مست کرد
چون نداند آنکه را خود هست کرد.
مولوی (مثنوی).
ای ساقی از آن پیش که مستم کنی از می
من خود ز نظر بر قد و بالای تو مستم.
سعدی.
گر سرت مست کند بوی حقیقت روزی
اندرونت به گل و لاله و ریحان نرود.
سعدی.
گر همه خلق را چو من بیدل و مست می کنی
روی به صالحان نما خمر به زاهدان چشان.
سعدی.
مگر بوئی از عشق مستت کند
طلبکار عهد الستت کند.
سعدی (بوستان).
بوی گلم چنان مست کرد که دامنم از دست برفت. (گلستان سعدی).
هر چه مستت کند شراب تو اوست
وانکه بی خویش کرد خواب تو اوست
نان اگر پرخوری کند مستی
کم خور ای خواجه کز بلا رستی.
اوحدی.
تهوید، مست کردن شراب کسی را. (از منتهی الارب) ، در تداول عامیانه، مست شدن. سکر. مشروب خوردن به حد افراط بمنظور مست شدن و انجام دادن اعمالی که در حالت هوشیاری میسر نیست. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمال زاده)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ رَ تَ)
بوسیدن. بوسه زدن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(شِ دَ مَ دَ)
در تداول، به مشت برگرفتن: نخودچیها را مشت کرد ریخت به جیبش. (ازیادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، با مشت چیزی را پیمودن. (ناظم الاطباء). و رجوع به مشت شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مات بردن
تصویر مات بردن
مات بردن کسی را. حیران شدن سرگردان شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماچ کردن
تصویر ماچ کردن
بوسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
مشروب خوردن بحد افراط بمنظور مست شدن وانجام دادن اعمالی که در هوشیاری میسرنیست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثبت کردن
تصویر ثبت کردن
دفترینه کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
مست شدن، شراب زده شدن، سرمست کردن، شیفته کردن، شیدا کردن، بی قرار کردن، غفلت زده کردن، غافل کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بوسیدن، بوس کردن، بوسه زدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از مست کردن
تصویر مست کردن
يسكر
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از مست کردن
تصویر مست کردن
Intoxicate
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مست کردن
تصویر مست کردن
intoxiquer
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از مست کردن
تصویر مست کردن
odurzać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مست کردن
تصویر مست کردن
kulewa
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از مست کردن
تصویر مست کردن
intoxicar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مست کردن
تصویر مست کردن
مست کرنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از مست کردن
تصویر مست کردن
মত্ত করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از مست کردن
تصویر مست کردن
ทำให้มึนเมา
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از مست کردن
تصویر مست کردن
使醉
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از مست کردن
تصویر مست کردن
酔わせる
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از مست کردن
تصویر مست کردن
опьянить
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مست کردن
تصویر مست کردن
להשתכר
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از مست کردن
تصویر مست کردن
취하게 하다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از مست کردن
تصویر مست کردن
sarhoş etmek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از مست کردن
تصویر مست کردن
memabukkan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از مست کردن
تصویر مست کردن
berauschen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مست کردن
تصویر مست کردن
intossicare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از مست کردن
تصویر مست کردن
intoxicar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از مست کردن
تصویر مست کردن
bedwelmen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مست کردن
تصویر مست کردن
сп'янити
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مست کردن
تصویر مست کردن
नशा करना
دیکشنری فارسی به هندی